شیطنت حلما کار دستمون داد!
حلما خانم پنجشنبه آخر سال ساعت 12 وقت آتلیه داشتی که تو راه متوجه شدم دست راستت رو تکون نمیدی تا دستتو گرفتم خیلی بیتابی کردی و مدام با گریه می گفتی مامان دَ،دَ،دَ فهمیدیم که نمیتونی دستت رو تکون بدی سریع برگشتم خونه تا بابایی از سر کار بیاد ببریمت دکتر. البته ناگفته نمونه که بابایی حسابی غرغر کرد و منو دعوا کرد که چرا مراقبت نبودم ولی باور کن اصلا نمیدونم چیکار کرده بودی که دستت در رفته بود اول رفتیم پیش خانم دکتر بزرگی برات عکس نوشت گفت حدس میزنه دستت یا در رفته یا شکسته باشه حالم خیلی بد بود سرم گیج میرفت نمیدونستم باید چی کار کنم تو عکستم چیزی نشون نداد برگشتیم مطب خانم دکتر تا دستت رو گرفت دستت یه صدایی داد که خانم دکتر با اطمینان ...
نویسنده :
مامان زهره
12:58
وای حلما از دست خراب کاری هات که تمومی نداره!
یکشنبه ساعت هشت شب در حال آماده کردن شام بودم که زمزمه هاتو که واسه خودت با اون زبون مخصوص نی نی کوچولوها شعر میخوندیو شنیدم برگشتم ببینم چی کار می کنی که دیدم وسط یه کوه سفید نشستی چند لحظه طول کشید تا بفهمم چی کار کردی! بله ظرف دستمال مرطوبت خالی دستت بود همه دستمالا رو ریخته بودی دور خودت داشتم روانی می شدم گفتم بهت حلما خانم چی کار کردی؟ (البته یه کم بلند و عصبانی) از اونجایی که خیلی وروجکی برای اینکه یادم بره چی کار کردی دویدی اومدی پیشم با لحنی با مزه گفتی مامان! منم خندم گرفت نتونستم بهت چیزی بگم فقط رفتم دستمال هارو جمع کنم که اومدی کمکم و دستمالهارو دونه دونه بهم میدادی! سعی داشتی منو بعد از اون خراب کاری از ناراحتی د...
نویسنده :
مامان زهره
13:08
الهی بابا قربون دختر شیطونش بشه
بابا فدای این نگاههای پر معنی دختر خوشگلش بشه الهی
الهی بابا قربون دختر خوشتیپش بشه
اولین باری که حلما خانم خودش غذا خورد!
برای اولین بار خیلی اصرار کردی خودت غذا بخوری البته فقط ماست خوردی اونم با تمام هیکل کوچولوت بعدش یکراست بردمت تو حمام . بهت گفتم حلما خانم مامانی چی کار کردی بعش تو اینجوری اخم کردی، آخه هر وقت یه دسته گل به آب میدی دست پیش میگیری زودتر از من اخم میکنی تا بهت اخم نکنم! ای شیطون با تمام شیطنتات عاشقتم جوجو. ...
نویسنده :
مامان زهره
12:44